loading...
قلب یخی
لایو بازدید : 9 شنبه 20 مهر 1392 نظرات (0)

این جا


آنقدر شاعرانه دروغ می گویند


و آنقدر در دروغ هایشان شاعر می شوند

که نِمیدانــَـ ـم

در این سرزمین

با اینهمه فریب

چگونه ست که دلم هنوز


خواب باران   را دوست دارد!


لایو بازدید : 7 شنبه 20 مهر 1392 نظرات (0)
ديروز  يه نيمچه سرماخورده بودم، به علت باز كردن شيشه ماشين و انجماد تا مغز استخونم اين نيمچه سرما خوردگي تبديل شده ب يه مريضيه ب شدت داغون ، ك ب خاطرش دو روز از مد افتادم :( 

له لهماااا ..     



لایو بازدید : 27 شنبه 20 مهر 1392 نظرات (0)
دوستای عزیز..سلام

توی این پست مراسم ازدواج در کشور های مختلف وبا فرهنگ های مختلف رو گذاشتم که امید وارم خوشتون بیاد..

بلژیک


در کشور بلژیک عموما همیشه عروس لباس سفید می پوشد مرد به خانه ی عروس می رود و به وی دسته گل می دهد «که عموما دسته گل سفید و یا به رنگ های روشن است.»آن ها به کلیسا می روند و داماد در داخل کلیسا است هنگامی که پدر عروس ،عروس را همراهی می کند و به همسر آینده اش تحویل دهد و در پایان هنگامی که آن ها از کلیسا خارج می شوند خانواده ی آن ها بر سر آن ها برنج می ریزند.



برزیل

مراسم ازدواج در برزیل جزئیات مهم بسیاری دارد. به عنوان مثال داماد نمی تواند عروس را در حالی که لباس عروسی پوشیده است تا قبل از مراسم ببیند. عروس باید یک چیز کهنه و چیزی نو و چیزی که قرض گرفته شده باشد را درمراسم استفاده کند. یک نکته ی دیگر آن است که حلقه باید حکاکی شده باشد و بر روی حلقه ی عروس نام داماد و بر روی حلقه ی داماد نام عروس حکاکی شود.



چین


چگونه مراسم عروسی با باران همراه باشد. اگر عروس مستقیماً از قابلمه ی غذا بخورد در روز عروسی باران خواهد بارید. دستمال رد و بدل کردن و آرزوی خوشبختی برای یک دیگر کردن. در چین ، هر زوج جدیدی پیش تر از آغاز مراسم عصرانه باید به پارک بروند و یک فیلم ویدیویی تهیه کنند. اگر زوج تازه ازدواج کرده ، در پارک همدیگر را ببینند عروس و داماد باید دستمال های جدیدشان را با هم عوض کنند و برای یکدیگر آرزوی موفقیت و خوشبختی کنند. این دستمال باید قرمز باشد و عکس اردک چینی روی آن باشد چرا که این اردک ها همیشه کنار هم باقی می مانند و این بدان معنی است که زوج همیشه کنار هم باقی می مانند ما این رسم را داریم که شادی را با هم تقسیم کنیم و به یکدیگر تبریک بگوییم رسم بدین سان است که هر چه بیشتر شادی داشته باشیم خوش شانسی بیشتری به شما روی خواهد آورد. به همین دلیل فراموش نکنید که برای ازدواجتان این دستمال ها را دست دوز فراهم کنید. یکی از نکات جالب توجه در مراسم عروسی چینی ها: در مراسم سنتی ازدواج چینی ها همیشه مهمانان و دوستان مراسم جالب سرگرم کننده ای را روی زوج تازه ازدواج کرده اجرا می کنند. به عنوان مثال ، در طی مراسم یک سیب که به نخی متصل است رو به رو ی زوج نگه داشته می شود. افرادی که در مراسم از روی لج آن ها شرکت دارند از عروس و داماد می خواهند تا هم زمان سیب را گاز بزنند تا نمایان گر علاقه ی آن دو به هم است اما در لحظه ای که لبان آن ها به سیب تماس حاصل می کند یکی از دوستان ناگهان آن را عقب می کشد که در نتیجه آن لب های زوج به هم نزدیک سیب می شود که به جای گاز زدن سیب که در مقابل آن ها اســـت آن ها یکدیگر را می بوسند. نکته ی قابل توجه این است که این عمل همیشه به شادی و خنده های بلند منجر می شود.


کلمبیا

مراسم شمع: در مراسم ازدواج مسیحیان کلمبیایی یک رسم سنتی وجود دارد که بعد از مراسم حلقه ، داماد و عروس بایستی شمع روشن کنند.این رسم معنای ویژه ای دارد. هر شمع روشن شده ای نشان دهنده ی زندگی هر یک از آن ها است. پس از آن با هم یک شمع را روشن می کنند و شمع اولیه ای را که هر یک جداگانه روشن کرده اند خاموش می کند فقط شمعی که باهم روشن کرده اند را روشن نگه می دارند. شمع روشن باقی مانده بیان گر آن است که هم اکنون آن دو یکی شده اند و باهم لحظه به لحظه زندگیشان را سپری خواهند کرد.


اروپای شرقی



درخواست اجازه از پدر عروس: نامزدی مراسمی است که بیشتر از ازدواج برپا می شود. یک ماه مانده به عروسی ، داماد از پدر دختر تقاضا می کند تا دختر را از خانه ی پدری اش ببرد. داماد صبح هنگام به همراه گروه موسیقی به خانه ی عروس می رود و تمام همسایگان جهت دیدن تازه عروس بیرون می آیند و به وی تبریک می گویند.


ال سالوادور


همراهی عروس تا کلیسا: همه ی مراسم ازدواج در سراسر جهان خواهان آن هستند تا چیزهای مختلفی را از طریق این مراسم بیان کنند.به دلایلی در مناطقی از ال سالوادور ،هنگامی که مراسم ازدواج برپا می شود،این مراسم بدون حضور عروس صورت می گیرد.داماد و تمام افرادی که به مراســـم دعوت شده اند در این تشریفات در انتظار عروس هستند. هنگامی که تشریفات مراسم عروسی آغاز می شود گروهی متشکل از هفت مرد به خانه ی عروس می روند.عروس و خانواده اش در انتظار هفت ماشین سفید هستند که این ماشین ها تا زمان رسیدن ماشین حامل عروس تا کلیسا وی را همراهی می کنند و در آخر به هنگام ورود عروس به کلیسا آهنگ عروسی شروع به نواختن می شود.



آلمان



عروسی به همراه ظروف شکسته (پلترابند) چند روز پیش از مراسم ازدواج دوستان و فامیل ظروف کهنه و چینی خود را برای انداختن بر روی زمین بر مقابل عروس و داماد می آورند و این بدین مناسبت است که این مراسم برای آن دو شادی و زندگی خوبی به ارمغان می آورد و به همین دلیل این مراسم عصرانه را(پلترابند)یعنی عصری که در آن ظروف چینی بسیاری را می شکنند نام گرفته است.



هند


ازدواج دو خانواده و نه فقط دو فرد. در"سیخ فیت"(sikh faith)در شرق هند برخی ازدواج ها از قبل تعیین شده و برخی بر اساس عشق و علاقه است.وقتی دو نفر خواهان ازدواج با هم هستند این بدین معنا است که دو خانواده با هم ازدواج می کنند ونه فقط آندو فرد .عروس نیز طبق سنت قرمز می پوشد(سفید در فرهنگ هند بیانگر مرگ است) و داماد کت کرم رنگی را که "اتچکین"نامیده می شود همراه با عمامه ی قرمز رنگی می پوشد.پدر دختر،عروس و داماد را از طریق قرار دادن یک گوشه از لباس عروس در دســــــتان داماد به یک دیگر منتقل می کند.داماد چهار مرتبه با کمک برادران عروس و سه عمو ها عروس را به دور کتاب مقدس می چرخاند.بعد از اتمام چهار مرتبه چرخش آن دو زن و شــوهر محســــــوب می شوند.کشیش را یا دعای خیرشان را نثار آن دو می کند و به زوج نصیحت می کنند که چگونه زندگی کنند و چگونه در زندگی جدید مشترکشان عشق بورزند.این زوج دو بدن با یک روح هستند.
توی ادامه مطلب میتونید فرهنگ چند کشور دیگه و تصاویری از مراسم ازدواج رو ببینید.

نظر یادتون نره...


لایو بازدید : 8 شنبه 20 مهر 1392 نظرات (0)


تنها عشق از دست رفته ام

داستان عشقی که ناتمام به پایان رسید

 

 

دیگه نمی تونم..........

دیگه نمی تونم به این وضع ادامه بدم.

خدایا .... منم آدم بودم........

دل داشتم........

امید داشتم.......مثل بقیه.......

ولی تو امیدمو نا امید کردی......

تنها دلخوشی زندگیمو ازم گرفتی......

تنها دلیل زنده بودنمو ازم گرفتی....

مگه من چیکار کرده بودم که باید این همه زجر می کشیدم......

چه گناهی کرده بودم که حالا باید تاوان اون کارها رو پس بدم........

غیر از اینکه فقط یه عاشق بودم.....

یه عاشق حقیقی.....

همین........

ولی دیگه بسه.....

نمی خوام به این وضع ادامه بدم......

می خوام امروز همه چی رو تموم کنم........

خودمو خلاص می کنم......

دیگه برام فرقی نمی کنه مردم چی فکر می کنن......

همین که خودم آروم بشم برام کافیه......

درسته نمی دونم بعد از اینکه خودمو از این زندگی خلاص کنم چه سرنوشت دیگه ای می خواد گریبانمو بگیره.....

یعنی می تونم به امیرم برسم؟؟؟؟

می تونم دوباره اون دستای گرمو دل مهربونشو داشته باشم؟؟؟؟؟

نمی دونم........

ولی می رم.....

دیگه هیچی برام مهم نیست

نمی خوام تو این دنیای کثافت زندگی کنم......

نمی خوام.....

زور نیست.......

نمی خوام.....

امروز عصر می رم حموم......

وقتی رفتم یه تیغ  برمی دارم......

کار زیاد سختی نیست......

فقط یه ذره جر‌أت می خواد......

ولی می تونم قسم بخورم که از زندگی کردن تو این دنیا واقعا راحتتره.....

اگه نیومدم بدونین عشقم به امیر اونقدر زیاد بود که رفتم پیشش....

اون نمی تونه بیاد ولی من که می تونم برم......

آخه ما قسم خوردیم تا ابد با هم بمونیم

می رم پیش امیر........

فقط دعام کنین تا بتونم برای همیشه امیر رو داشته باشم........

من دیگه بریدم........

آخه آدم چقدر تحمل کنه...........

دیگه نمی تونم.........

برای همیشه خداحافظ................................................................................................


لایو بازدید : 7 شنبه 20 مهر 1392 نظرات (0)
هـرگز تـو هـم مــانـنــد مـــن آزار دیــدی؟
یــار خــودت را از خــودت بــیــزار دیــدی؟


آیــا تـو هـم هر پــرده ای را تا گشودی
از چــار چــوب پـنـجـــره دیـــــوار دیــدی؟


اصـلا بـبـیـنـم تـا بـه حـالا صـخــره بودی؟
از زیـــر امــــواج آســـمـان را تــار دیدی؟


نـام کـسی را در قـنـوتت گـــریـه کـردی؟
از «آتـنـا» گـفـتن «عــذابَ النـّار» دیدی؟


در پـشـت دیـوار حیاطی شعـر خوانـدی؟
دل کـنـدن از یــک خــانه را دشـوار دیدی؟


آیا تو هم با چشم بـاز و خیس از اشک
خواب کسی را روز و شب بـیـدار دیدی؟


رفتی مطب بی نسخه برگردی به خانه؟
بیـمار بـودی مثل من ، بیمار دیــدی؟؟


حقـا که بـا مـن فــرق داری لا اقـل تـو
او را که می خواهی خودت یک بـار دیدی


لایو بازدید : 7 شنبه 20 مهر 1392 نظرات (0)
امروز که رفتم دنبال پسر کوچولو دیدم به به اقا محمد حسین سر حال و شاد اومد بیرون و گفت سلام

مامان جون!! منم واسه اینکه مطمئن بشم پسر خوبی بوده رفتم از معلمش پرسیدم و گفت خوب بوده

فقط اگه باهاش صحبت کنید که سر کلاس زیاد حرف نزنه خیلی بهتره چون تمرکز نداره رو توضیحاتی که میدم

همش صحبت میکنه وسط حرفام! خلاصه واسم توضیح داد که امروز بچه ها خمیر بازی کردن

وکلا کلاس خوبی بود

خلاصه همینکه رفتیم بیرون یه لحظه گفتم کیف این بچه رو یه نگاهی بندازم ببینم وسایلشو اورده یا نه؟

که متوجه شدم  یه قوطی خمیر بازی تو کیفشه!

گفتم مامان جون این چیه تو کیفت؟

گفت اینو خاله داده که بریم خونه باهاش بازی کنیم

گفتم جدا؟؟ خوب بریم من از خاله سوال کنم که اجازه داده یا نه؟

رفتیم تو سوال کردم گفتم این خمیر بازی رو شما گفتین بچه ها با خودشون بیارن؟

گفت نه عزیزم محمد حسین جون این مال شماست و باید همینجا بمونه فردا بیا دوباره باهاش بازی کن!

 یهو دیدم میگه نه نه نه پاهاشم به زمین میکوبه که من باید اینو ببرم خونه

خلاصه یه خاله ی دیگه از اونور در اومد کلا  اونجا پره خاله ست

بهم گفت اگه خمیر میخواین اضافه داریم میتونید بخرین واسه بچه

خلاصه یکاری کرد که مجبور شدم بخرمش 

از این ناراحت بودم که این تنها بچه ای بود که اینکارارو انجام میداد و من واقعا بهت زده بهش نگاه میکردم

بهم گفت باشه مامان بریم پسش  بدیم.... منم گفتم بچه تو چرا با ابروی من بازی میکنی؟؟ ها؟؟

اگه تو کیفم پول نبود ابروم میرفت! تو چرا اینچیزارو نمیفهمی؟؟؟

وقتی میگم الان نه یعنی الان نمیتونم واست اون وسیله رو بخرم! اینو بفهم بچه!

نخواسته بریم پسش بدیم من میخوام بدونم تو چرا هر چی تو خونه واست توضیح دادمو فراموش کردی؟

چرااااااا؟؟ چرا حرف تو کله ت فرو نمیره؟ مگه من نگفته بودم سر کلاس حرف نمیزنی فقط به حرف خاله گوش میدی؟؟

چرا حرف زدی؟؟ هر وقت ازت سوال کردن یا سوال داشتی دستتو ببر بالا! وسط حرفش نباید حرف بزنی فهمیدی؟؟

فهمیدی محمد حسین؟؟؟؟؟؟؟؟ بهم گفت اره مامان جون... انقدر اینارو باید بهش بگم که حفظش کنه

خیلی بازیگوش و سر به هواست..

فردا اولین روزه کلاس دانشگامه ..قراره امشب مامانم بیاد خونه مون

نگرانم مامانمو کلافه کنه .. امیدوارم موقع رفتن به پیش دبستانی و برگشت اذیتش نکنه

ما هم که تا میخوایم بریم کلاس اسمون هر چی تو دلش بارون داشت جمع کرد تو همون روز  شروع کرد به باریدن..

اعصاب چتر گرفتن تو دستمو ندارم چتر نیست که چماقه

شبیه عصای حضرت موساست

خدا بخیر بگذرونه فردارو


لایو بازدید : 10 شنبه 20 مهر 1392 نظرات (0)

 

تماشایی ترینم! لحظه ای در من تامل کن
مرا دریاب، پاییزانه هایم را پر از گل کن

پر از تنهایی ام، گم کرده ام راه عبورم را
به سویم دستهایت را برای لحظه ای پل کن

مگر من دل ندارم؟ من که از عاشق ترین هایم
مرا هم آشنا با زیر و بم های تغزل کن

بیا بنشین کنارم تا به پا دارم طوافت را
دراین دوری که من افتاده ام فکر تسلسل کن

برای نوبرانه نازهایت با دلم گفتم
که رسم عاشقی این است می دانم، توکل کن

 


تعداد صفحات : 35

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 350
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 32
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 35
  • باردید دیروز : 3
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 38
  • بازدید ماه : 168
  • بازدید سال : 406
  • بازدید کلی : 5,685