loading...
قلب یخی
لایو بازدید : 9 شنبه 27 مهر 1392 نظرات (0)

دلم گرفته...

مثل هواي ابريه شهر خاموش

دلم تنگ است...

حال دلم خوب نيست...

اي ارام جانه لحظه لحظه هاي تنهايي

بيا تا كمي با تو صحبت كنم

اين روزها...

خسته و بي حوصله ام

دستم دل به دله نوشتن نميدهد

درگيرم...

باخودم...بادنيا...باسرنوشت...باقسمت...

بادوستي هايي كه رنگ باخته اند

بامهرباني هايي كه پرپر شده اند

باعشق هايي كه دراين زمانه بي رحم

احساست را ناديده انگاشته اند...

قلبت را شكستند

اين روزها...

نه حوصله دوس داشتن دارم

نه ميخوام كسي دوستم داشته باشد

اين روزها

صداقت و وفاداري هايت را به هيچ گرفته اند

و اعتماد رازير سوال برده اند

اين روزها...سردم

احساسم يخ زده است

ارزوهايم قنديل شده

اين روزها...

پراز سكوتم

سكوتي پرازفرياد...

دلم گرفته...

دلم تنگ است

دلم پرواز ميخواهد

از زمين و ادمهايش دلگيرم...


لایو بازدید : 7 شنبه 27 مهر 1392 نظرات (0)
هشتم ذی الحجة ، خطبه ماه بر بام کعبه
بیت الله الحرام سراسر سکوت شده و انگار صدای علی ست که به گوش می رسد ...
ماه بنی هاشم به بام کعبه رفته و خطبه بر جماعت منافق طواف گر می خواند ...
کشتن اربابم حسین یک راه دارد که می خواهم نشانتان دهم ...

◆◇◆◇

بنام خداوند بخشنده مهربان
سپاس خدای را که بیت الله را با قدوم پدرش(منظور امام حسین (ع) است) مشرف کرد؛ کسی که دیروز بیت بود،[امروز] قبله گردید.
ای ناسپاسان گناهکار آیا راه بیت را بر امام نیکوکاران می بندید؟ چه کسی سزاوارتر به این بیت است از دیگر موجودات؟ و چه کسی نزدیکترین به این خانه است؟
و اگر حکمت های خداوند بلند مرتبه نبود و اسرار بالا و امتحانات موجودات نبود، همانا بیت به سوی ایشان [ امام حسین (ع)] پرواز می کرد؛ قبل از اینکه مردم حجر را لمس کنند، حجر دستانش [ امام حسین (ع)] را استلام می کند و اگر خواست مولای من خواست خداوند رحمن نبود هر آینه بر سر شما مانند بازِ شکاری که بر گنجشکان فرود می آید نازل می شدم.
آیا قومی را که مرگ را در کودکی به بازی می گرفتند می ترسانید، در حالیکه الان در مردانگی قرار دارند.
همه جانم فدای آقا و مولای همه موجودات که برتر از حیوانات [هستند].
هیهات بنگرید سزاوار است از چه کسی پیروی کنید، به کسی که شراب می نوشد [مراد یزید ملعون است] یا کسی که صاحب حوض و کوثر است؛ کسی که در خانه وحی و قرآن است [مراد امام حسین(ع)است] یا کسی که در بیتش اسباب لهو و نجاست است [مراد یزید ملعون است]؛ و یا کسی که در خانه اش نزول آیات [نشانه ها] و [آیه] تطهیر است.
شما در غلطی واقع شدید که قریش واقع شدند. چرا که اراده قتل پیامبر(ص) را کردند و شما اراده قتل پسر دختر پیامبرتان را و [این حیله] برای ایشان تا وقتی امیرالمؤمنین(ع) زنده بود ممکن نشد. پس چگونه ممکن است کشتن ابا عبدالله الحسین(ع) تا وقتی که من زنده ام؟
بیایید تا به راهش [راه کشتن امام حسین(ع)] آگاهتان کنم؛ پس مبادرت به کشتن من کنید، و گردنم را بزنید تا به مقصودتان برسید.
خدا شما را به مقصودتان نرساند و عمرتان و فرزندانتان را کوتاه کند و لعنت خدا بر شما و پدرانتان [که قصد کشتن پیامبر (ص)را داشتند ] باد.

abbas

این راز پر از عذاب پیشت باشد

تصویر من خراب پیشت باشد

شاید که محرمت نبودم آقا !

این اشک علی الحساب پیشت باشد


لایو بازدید : 37 شنبه 27 مهر 1392 نظرات (0)


دیروز شیطان را دیدم

در حوالی میدان بساطش را پهن کرده بود ؛

فریب می فروخت!!

مردم دورش جمع شده بودند،هیاهو میکردند،هول میدادند و بیشتر میخواستند

توی بساطش همه چیز بود : غرور،حرص،دروغ،جنایت و...

هرکس چیزی می خریدو در ازایش چیزی می داد

بعضی ها تکه ای از قلبشان را میدادند

و بعضی پاره ای از روحشان را

بعضی ها ایمانشان را میدادند

و بعضی آزادگیشان را

شیطان میخندیدو دهانش بوی گند جهنم میداد،حالم را به هم میزد،انگار ذهنم را خواند

موذیانه خندید و گفت :

من کاری با کسی ندارم

فقط گوشه ای بساطم را پهن کرده ام و آرام نجوا میکنم

نه قیلوقال میکنم و نه کسی را مجبور میکنم چیزی از من بخرد

می بینی! آدم ها خودشان دور من جمع شده اند

آن وقت سرش را نزدیکتر آورد و گفت:

البته تو با اینها فرق میکنی

تو زیرکی و مومن،زیرکی و ایمان آدم را نجات می دهد

اینها ساده اند و گرسنه،در ازای هرچیز فریب میخورند

ساعتها کنار بساطش نشستم تا اینکه چشمم به جعبه ی عبادت افتاد ک لابه لای چیز دیگر بود

دور از چشم شیطان آنرا برداشتم و توی جیبم گذاشتم

با خود گفتم:بگذار یکبارم که شده کسی چیزی را از شیطان بدزدد

به خانه آمدم و در کوچک جعبه ی عبادت را باز کردم

توی آن اما جز غرور چیزی نبود

جعبه عبادت از دستم افتاد و غرور توی اتاق ریخت

فریب خورده بودم،فریب

دستم را روی قلبم گذاشتم ، نبود!

فهمیدم ک آنرا کنار بساط شیطان جاگذاشتم

تمام راه دویدم،تمام را لعنتش کردم،تمام راه خدا خدا کردم

میخواستم عبادت دروغی اش را توی سرش بکوبم و قلبم را پس بگیرم

به میدان رسیدم،شیطان اما نبود

آنوقت نشستم و های های گریه کردم،اشک هایم ک تمام شد

بلند شدم تا بی دلی ام را با خود ببرم

ک صدایی شنیدم....

صدای قلبم را

و همانجا بی اختیار ب سجده افتادم و زمین را بوسیدم

به شکرانه قلبی ک پیدا شده بود.


لایو بازدید : 6 شنبه 27 مهر 1392 نظرات (0)
مبهوت می مانم


مبهوت می مانم ؛


صدای پایت از دور می رسد ؛


مگر فاصله هت با من چقدر بود ........؟


من به خدا رسیده ام ؛


اما تو هنوز


در خیالم قدم بر می داری ....................!


دریا


تعداد صفحات : 35

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 350
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 15
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 17
  • باردید دیروز : 3
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 20
  • بازدید ماه : 150
  • بازدید سال : 388
  • بازدید کلی : 5,667