نه به خاطر تلاش هام، نه به خاطر ندیدن ها، نه به خاطر قضاوت شدن ها، نه به خاطر همه ی اتفاقات بد.
خسته ام به خاطر اینکه نمی دونم چی داره میشه. نمی فهمم هنوز خوابهام تعبیرش چیه، یا اصلا تعبیر داره یا نه.
خدایا، هنوز تو مرا به صبر می خوانی.
نمی دونم چند تا آیه راجع به صبر و توکل داری که هر روز صبح که می خوام قرآن بخوانم، یکی از این آیه ها هستن.
خدایا، باور کن من از همه به این واقفم که بنده که نه، مخلوق بد تو هستم. خدایا، امحان برای اثبات بی لیاقتی است و من ار همه بیشتر می دانم که بی لیاقتم.
خدایا، آخر هیچ کسی نیست که حرفم را بفهمد.
اینجا می نویسم، می ترسم کسی اشتباه قضاوت کند. نمی نویسم از بغض، گلویم درد میگیرد.
خدایا، خسته ام و تو هنوز مرا به صبر می خوانی.