بنام خدا
سلام
نهار دوغ و ماست را توامان میل نمودم و بعد از فراغت مشغول خلال دندان زدن بودم که ناگهان حالتی دست داد و خود را در کنار صندوقی به بزرگی میادین نفتی ایران زمین دیدم.
در این هنگام صندوق باز شد و موجودی به هیبت گراز و سر انسان از درون صندوق هفتصد میلیارد دلار برداشت و به جای نامعلومی برد ..
در همین حالات دیدم رفیق اش که سری شبیه روباه داشت و همیشه او را مشایعت میکرد گفت الان است که گندش در بیاید و رسوای عام شویم و بگذار سر مردم را با یک هفتصدم آن که همانا سه هزار میلیارد تومان باشد و مبلغ دهان پر کنی است گرم نماییم آنچنانکه خیال خلق مجموع شود که مگر دزدی بزرگ تر از این هم میشود؟؟! و گمان کنند همهء مصائب از همین سه هزار میلیارد تومان باشد و جای دیگر خبری نیست و به صرافت نیوفتند و دلخوش باشند.
ناگهان آن رفیق همیشه همراه که روی ویبره بود من را لرزاند و از آن حال خارج نمود و شیطان را لعنت کردم که این ملعون میخواهد من را فریفته و هیمه جهنم نماید
شیطان را لعنت کرده و به کار خود شدم ..
نکته دان.
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آرشیو
آمار سایت