این نرم یه استادی داریم ... بذار توصیفش کنم: یه آقای دکتر ... با تقریبا شصت و اندی سن ... تقریبا درشت هیکله ... کله اش برق میزنه از کچلی .... با سواد نشون می ده ... مدرکش از انگلیسه ... به قول مشهدیا این یه زمانی درس شیخی هم خونده ! - منظ.ورشون طلبگیه! امان از این مشهدیا با این کلماتی که استفاده می کنن ! - در حال حاضر هم پزشک و هم متخصص اپیدمیولوژیه ... امروز اومد سر کلاس هنوز به حا استادی - میز مخصوص استاد یا همون استاد دونی- نرسیده بود یهو با صدای بلند گفت: باز کی رفته دسشویی سیفون رو نکشیده؟! ... ما چشامون داشت از حدقه در می اومد ... هر چی بو کردم اطرافمو و بچه ها رو ! کسی بوی دسشویی نمی داد آخه! یهو دیدیم رفت تخته پاک کن رو برداشت افتاد به جون تخته و شروع کرد سابیدن ! ... تخته سیاه ... عه ... نه نه ... تخته سفید از ساعت قبل پر از نوشته بود ... تازه دوزاری مون افتاد! ...
وقتی شروع به حرف زدن می کنه دقیقا یاد استاد رحیم پور ازغدی می افتم ... لحن کلامش دقیقا و محتوای صحبتاش هم تا حدودی مث اونه ... می خوام به عنوان استاد راهنما انتخابش کنم اگه بشه ... از آدم های آروم خوشم میاد .... تازه امروز یه کلمه جدیدم ازش یاد گرفتیم: ژیگانتیسم شخصیتی! ... می گفت کشور های عرب همسایه از خودشون یه ژیگانتیسم شخصیتی ساختن و الکی خودشونو گنده کردن ! ...
و اما این که سهام اومده مشهد ... همکار بیمارستانیم توی اهوازه ... قراره پس فردا بیاد خونه من ... احتمالا بریم بیرون بگردیم ... اما اگه اونه میگه بریم حرم!