loading...
قلب یخی

لایو بازدید : 6 سه شنبه 16 مهر 1392 نظرات (0)
تقاص ناشکری همینه...

هر بلایی که سرم اومد به نوعی حقم بود...

خودمم نفهمیدم دیشب چه مرگم بود که مث برج زهرمار شده بودم....

البته شاید دلیلش بچه های هم اتاقیم یا هم کلاسیم بودن...

شاید دلیلش تنهایی بود..

امااین روزای من که بدتر از روزای اولم نیست...

شاید دلیلش خودم بودم...

اره اصن دلیلش خودم بودم...

چادرمو از رو چوب لباسی برداشتمو بدو بدو رفتم تو اسانسور

داشتم چادرمو سر میکردم که گوشیم از دستم سر خوردو....

بومب...

همینجور خشکم زده بود هر تیکه ی گوشیم یه طرف افتاده بود..

تنها تیکه ای که پیدا نشد باتری مبارک بود که بعدا با پیگیری های بنده و تلاشو به نوعی التماس

 نگهبان مربوطه افتخار دادن باتریو از چاله ی اسانسور در اوردن..

بد بیاری بدتر از اینکه گوشیت که ترکیده هیچ تصمیم میگیری بیای اینترنت تا کمی حالت خوب شه اما از شانس قشنگت اینترنت خوابگاهم میترکه...

و دیگر هیچ...

۲ساعت رو تخت غلط میزدم...

نمیدونستم باید چطور بخوابم...

به شدت خوابم میومد اما استرس داشتم...

استرس اینکه الان طلیعه فک میکنه وسط بحث عمدا گوشیمو خاموش کردم یا فاطمه فکر میکنه چقد از دستش ناراحتم...

حالا بیا و این استرسارو به حس تنهاییو  سردرگمی اضافه کن...

و به یه احساس خاص...

خدایا پس کی منو همونجور که میخوام عاشق میکنی؟

میترسم از اینکه حتی درخواستش کنم...

دلم عشق میخواد...

اونم از نوع...

نگاه کوته فکرانمو ازم بگیر....


ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 350
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 182
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 207
  • باردید دیروز : 5
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 212
  • بازدید ماه : 401
  • بازدید سال : 821
  • بازدید کلی : 6,100