می نویسم… می نویسم از تو… تا تن کاغذ من جا دارد…!
با تو از حادثه ها خواهم گفت… گریه ، این گریه اگر بگذارد…
می نویسم همه ی با تو بودن ها را…
تا تو از خواب مرا به با تو بودن ببری ،
تا مرا باز به دیدار خود من ببری…
می نویسم… مینویسم از تو… تا تن کاغذ من جا دارد…!
…
هنوز هم برای تو می نویسم…
تویی که هیچگاه عشقم ، احساسم و بودنم را باور نکردی…
برای تو می نویسم که تمام ثانیه هایم را با تو بودم ،
اما تو…
برای تویی که تمام هستی ام بودی و هستی ،
اما من…
هنوز هم برای تو می نویسم…
با دلی شکسته که اگر هزاران بار دیگر هم بشکند ،
باز هم به عشق تو خواهد تپید!
برای تویی که همچون خون در رگ هایم جاری هستی…
تویی که به راحتی از من دل میکنی ، اما من…
به قیمت جان کندن هم نمی توانم از تو بگذرم…!
برای تویی که می دانم در این روزگار غریب،
" تنها به تو دلخوشم…"