"درست میشود " ، " توکل بر خدا " ، " تا خدا چه بخواهد " ، " قسمت نبود ".
گفتم : کی درست میشود ؟
گفت : کی گفتن کار ِ شیطان است.
خوشبینی ساده لوحانه اش اعصابم را بهم میریزد .
دنیای ِ مادر یا سفید است یا سیاه . یا میشود یا نشده است چون قسمت نبوده .
گفتم : چشمت را به کدام آینده دوخته ای ؟ من که از اینجا چیزی نمی بینم .
هر چه که باد برد ، کدامین باد برمیگرداند ؟
گناهی ندارد ، مادر که از قوانین فیزیک سر درنمی آورد . من به قانــون برگشت ناپذیری
سیستمها معتقدم ، من معتقدم هر چیز که رفت ، دیگر رفته . عشـــــــق که رفت دیگر
رفته ، مرد که رفت دیگر رفته ، زن که رفت دیگر رفته ، آرامش که رفت دیگر رفته ، آزادی
که رفت دیگر رفته . پارک هم که بروی و برگردی دیگر آدم ِ قبلی نیستی.
من نمیدانم ، توجیهات مادر از زندگی در کدامین چارچوب نظری جای میگیرد که منطقش
مثل جبر ِ بــولین فقط دو حالت ِ صفر و یک دارد !
مادر تمام زندگیش
سجاده ایست گسترده
در آستان وحشت ِ دوزخ
مادر همیشه در ته هر چیزی
دنبال جای ِ پای ِ معصیتی میگردد
و فکر میکند که باغچه را کفر یک گیاه آلوده کرده است
مادر تمام روز دعــــــــا می خــــــــواند
مادر گناهکار ِ طبیــــــــــعی اســت
و فوت میکند به تمام ِ گـــــــــلها
و فوت می کند به تمام ماهیها
و فوت می کند به خودش
مادر در انتظار ظهور است
و بخششی که نازل خواهد شد